حقايق آسماني درالفاظ زميني(2)


 

نويسنده:سيدمحمدحسين موسوي زاده




 
پيش ازادامه تحليل هاي مقاله ،‌به ذكر دو نمونه قرآني مي پردازيم تا بحث كاملاً‌ مشخص شود .

نمونه اول :بال فرشتگان
 

درآيه اول سوره فاطر،عبارتي درتوصيف فرشتگان وجود دارد :
(الحمد لله فاطرالسماوات و الارض جاعل الملائكه رسلاً‌اولي اجنحه مثني و ثلاث و رباع يزيد في الخلق ما يشاء ان الله علي كل شيء قدير)
«سپاس خداي را كه پديد آورنده آسمان و زمين است [و] فرشتگان را كه داراي بال هاي دوگانه و سه گانه و چهارگانه اند ،‌ پيام آورنده قرارداده است .درآفرينش ، هرچه بخواهد مي افزايد ،زيرا خدا برهر چيزي تواناست .»
وجود بال براي فرشتگان و متفاوت بودن تعداد آن درانواع آنها ،تصريحي است كه درنص آيه وجود دارد . نكاتي كه مفاد مقاله موجود را تشكيل مي دهد،‌ درباره اين آيه بيان مي كنيم :
1.بال داشتن ملائكه ،‌گزاره اي است درباره فرشتگان و به لحاظ وجود مجردي و فرا زمان و فرا مكان بودن آنها ،اين گزاره مربوط به امورغيبي است .يعني به لحاظ آنكه وجود فرشتگان خارج از دريافت هاي حسي انسان هاي عادي است ،ازاين رو اين گزاره كه بيان يكي ازويژگي هاي آنهاست ،‌ جزء گزاره هاي غيبي بوده و فرا حسي است(1)و امكان وقوف ما با تصورات زميني ازآنها غلط است .(سيد قطب،2921/5)
2.ذهنيت ما انسان ها از«بال » همان چيزي است كه از پرندگان در ذهن داريم . بال پرندگان ازجنس پر و موهاي درهم تنيده شده است كه قابليت پهن شدن و باز و بسته شدن دارند .اين تصورابتدايي ما ازبال ،‌ به خاطرانس و عادتي است كه ازاين واژه در ذهن داريم و همين تصور ،معهود ذهني ما شده است .اما بال فرشتگان ،به دليل مجرد و غيرمادي بودن آنها ،ازاين مقوله و از جنس ماده نيست و يا شكل آنها مشابه شكل بال هاي پرندگان زميني نيست ؛چرا كه اين تصورات مربوط به امورمادي و طبيعي است و فرشتگان موجوداتي غيرمادي و فرا طبيعي هستند .پس اين نوع تصورات ذهني درباره بال فرشتگان نارواست .ازجمله دلايل نادرست بودن همانندي بال فرشتگان به بال پرندگان طبيعي ،‌ادامه خود آيه است كه تعداد بيش از دو بال را براي فرشتگان برشمرده است ؛(اولي اجنحه مثني و ثلاث و رباع) ،حال آنكه هيچ يك ازپرندگان عالم ما بيش ازدو بال ندارند و براي ما غيرقابل تصوراست كه با داشتن بال هاي بيشتر ، ‌چگونه مي توانند پروازكنند؟!
برخي ازمفسران به دليل تصورات اوليه از بال و غيرقابل انطباق دانستن آن بر فرشتگان ،‌ازظاهرآيه عدول كرده و داشتن بال فرشتگان را توجيه و يا كنايه دانسته اند .درتفسيرنمونه ،‌بال فرشتگان كنايه از وسيله حركت و اعمال قدرت و توانايي قلمداد شده است .(مكارم شيرازي ،168/18) مرحوم آيت الله معرفت نيز
كنايه ازتعدد و تنوع نيروهاي كارآمد و فعال فرشتگان مي دانند.(معرفت ،نقد شبهات پيرامون قرآن كريم ،/150)
تعداد بيشترازدو بال براي برخي از مفسران دردسرسازشده ‌،به توجيهات عجيبي پرداخته اند .زمخشري در«كشاف » مي گويد :
«اگربپرسي تعداد بال ها بايد زوج باشد ،‌چگونه مي شود سه تا باشد ؟ درجواب مي گويم شايد بال سومي در وسط و پشت آنهاست و دربال زدن به آن دو تا كمك مي كند !‌شايد هم براي كاري غيرازپرواز باشد .دربرخي ازكتاب ها ديده ام كه نوعي از فرشتگان شصت بال دارند .با دوتاي آنها خود را مي پوشانند،با دو تا درامورالهي پروازمي كنند و با دو تا چهره هايشان را به خاطرحياي ازخدا مي پوشانند.»(زمخشري،596/3)
اين گونه اظهارات درباره ي بال فرشتگان ناشي ازتحليل امورغيرمادي با امورمادي است .همين تصورات معهود ذهني باعث شده است كه براي به تصويركشيدن فرشتگان تصورات زميني اعمال شود.مثلاً‌ درنقاشي هايي كه برروي ساختمان كليساي وانك اصفهان وجود دارد ،‌فرشتگان به شكل دختران انسان نما هستند كه دو بال مشابه بال هاي پرندگان دردو طرف بدن آنهاست .
3.بال ملائك نه سمبوليك است ،‌نه كنايه است ،‌نه مجاز ونه تمثيل ،بلكه حقيقتي است كه داراي واقعيت خارجي مي باشد .اما به خاطرآنكه فرشتگان ازجنس مادي نيستند ،‌ تصورات ذهني ما قابل انطباق با حقيقت بال فرشتگان نيست و راه درك اين واقعيت خارجي مشابه دريافت هاي تجربي و عقلي رايج نيست .ازاين رو دراين باره تفسيري صحيح است كه وجود بال ملائك را امري حقيقي و داراي معادل خارجي بداند .
4.بال وسيله اي براي پرواز و سيردر آسمان است ،بنابراين فارغ ازمصداق و تصوري كه ازبال پرندگان داريم ،براساس اصل وضع الفاظ براي غايت آنها ،‌بايد بال فرشتگان را وسيله اي براي سيرآنها در آسمان ها دانست .والبته سيرو جابجايي آنها هم با تصورات زميني ما كه جابجايي مكاني مي انگاريم نادرست است ،‌چرا كه
موجودات مجرد،فاقد مكان هستند و انتقال مكاني براي آنها نارواست .اين امرنيز خارج ازتصور ماست .
5. وجود بال براي فرشتگان ،بهترين ترجمه است كه ازحقيقت اين امرخبر مي دهد . توصيفات ديگر،مثلاً پا داشتن ، به اين حد گويا نيست ،‌چرا كه بال وسيله اي براي سيردرآسمان است و آسمان ها (غيرمادي ) موطن فرشتگان است ؛(وتري الملائكه حافين من حول العرش يسبحون بحمد ربهم) (زمر/75) .
6.فهم صحيح و عميق ازبال فرشتگان براي انسان هاي زميني مقدورنيست ،‌چرا كه آنها درنظامي خارج ازنظام زمين و ماده به سر مي برند .اگر فرشته اي به شكل انسان در آمده و بر روي زمين آمده ، مثل آنچه درباره فرشتگان مأمورعذاب قوم لوط اتفاق افتاد (هود/81-69) و يا مواجهه حضرت مريم(ع) با ملك ،(مريم/7) دراصل «‌تمثيل »بوده است ،نه تغييردرماهيت وجوديشان . (طباطبايي ، الميزان ، 13/17)
7.انبيا ،امامان و اوليا ،فرشتگان را شهود كرده اند ،(2)ولي نه با حواس ظاهري .پس امكان رؤيت اين موجودات غيرمادي براي انسان هايي كه ازحدود ماده مي گذرند و طبيعت را درمي نوردند وجود دارد .دست عقول انسان ها نيز از دريافت اين حقايق بلند كوتاه است ، چرا كه اينها حقايقي غيبي هستند .راه فهم صحيح اين حقايق ، بيرون رفتن اززمين است .كشف و شهودي كه از طريق قلب آماده صورت مي گيرد .
8.خلاصه آنكه ملائكه داراي چيزي هستند كه برگردان آن به زبان ما انسان هاي زميني «بال » است . اين حقيقتي است مطابق با واقعيت خارجي . ما از فهم اين حقيقت ناتوان هستيم ،مگرآنكه به درجه «‌ شهود » ‌برسيم .
نمونه دوم :هوشمندي جهان هستي
آيات فراواني درقرآن كريم وجود دارد كه براي كل هستي اعم ازجمادات ،‌گياهان ،‌ حيوانات و ذي عقول (انسان ،‌ملك و جن ) ‌نوعي شعور و درك قائل است .اين آيات براي همه آنچه درزمين و آسمان است ، اين اموررا علام مي كند ؛
تسبيح :(يسبح لله ما في السماوات و ما في الارض ) (تغابن/1)
حمد :(ان من شيء الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم) (اسراء/44)
صلاه :(كل قد علم صلاته و تسبيحه) (نور/41)
سجده :(الم تران الله يسجد له من في السماوات و من في الارض و الشمس و القمرو النجوم و الجبال و الشجر و الدواب و كثيرمن الناس) (حج/18)
نطق :(قالوا انطقنا الله الذي انطق كل شيء) (فصلت/21)
و نيزآياتي از حكيمانه سخن گفتن حيوانات و دريافت امر پروردگار توسط جمادات وجود دارد .(3) دراين باره به موارد زير اشاره مي شود :
1.چون اين گونه امورمورد درك ما انسان ها نيست ؛(و لكن لا تفقهون تسبيحهم) و فوق تصورات و دسترسي حواس است ،از اين رو اين امورجزء امورغيبي عالم است .
2.عده زيادي از مفسران بزرگ اين آيات را حمل برمجاز كرده اند .(4)اينان به دليل آنكه تنها انسان ،فرشته و جن را داراي شعورو فهم مي دانند و مي پندارند ديگر موجودات فاقد آن هستند،‌كارهايي مانند تسبيح ،‌سجده ،‌صلاه و نطق را كه لازمه آن داشتن درك و شعوراست ،‌براي غيرذي عقول محال مي انگارند و انتساب اين اعمال به آنها را «مجاز »‌ دانسته و بيان مي كنند كه تسبيح آنها كلامي نيست ،بلكه وجود آنها خودش تسبيح خالق است .همچنان كه تابلوي نقاشي زيبا نشانگركمال نقاش و بي عيب و نقص بودن اوست ،‌موجودات عالم نيزنشانگرخالق متعال هستند و اين چنين گفته مي شود كه آنان تسبيح مي گويند .به عبارت ديگرتسبيح آنها به زبان حال است و نه به زبان قال .
3.درمقابل برخي ديگر از مفسران معتقدند كه استناد اين اعمال به همه موجودات حقيقي است ؛(5)‌يعني واقعاً‌ همه موجودات عالم به زبان قال تسبيح خدا مي كنند ،‌واقعاً‌ سجده مي كنند و واقعاً ازدريافت و شعور بهره مند هستند .به علاوه به تصريح قرآن ،‌ همه موجودات ،آگاهانه اين اعمال را انجام مي دهند ؛(كل قد علم صلاته و تسبيحه) . مهم ترين دليل درحقيقي بودن تسبيح موجودات ،عبارت (ولكن لا تفقهون تسبيحهم) است . (طباطبايي، الميزان ،112/13)
4.خطاي اصلي قائلين به مجاز دراين آيات آن است كه دربرخورد با الفاظ تسبيح ،‌حمد ،صلاه ،سجده كردن ،سخن گفتن و ... ، همان تصورات و معهودهاي ذهني كه از اين الفاظ داشتند را براي فهم آيات به كار بردند و نوع رفتاري كه انسان ها انجام مي دهند را معناي اين الفاظ قلمداد كردند .مثلاً ما انسان ها به هنگام تسبيح خداوند ،با زبان مي گوييم «سبحان الله » و يا براي حمد « الحمد لله » مي گوييم و يا درهنگام سجده به روي زمين مي افتيم و اينها براساس يك فرايندي اتفاق مي افتد كه لازمه اش داشتن شعورو تعقل است و چون موجودات غير عاقل ازجهازات عقلي محروم هستند ، ‌پس محال است آنان اين رفتارها را حقيقتاً انجام دهند ،‌بلكه بايد ازظاهرآيات عبوركرد و آنها را حمل برمجازنمود .پس دليل اصلي مجازگرايان ،‌برخورد با آيات از طريق تصورات ذهني و همانند انگاري اين رفتارها با انسان هاست .(همان،382/17)
5.اما تسبيح و تحميد خداوند تنها گفتن ذكر نيست ،‌سجده كردن تنها به روي خاك افتادن نيست ،لازمه درك و شعور ،داشتن جهازات عقلي مثل ما انسان ها نيست ،بلكه با خارج كردن اين الفاظ ازمصاديق شكلي و معهودهاي ذهني ،‌حقيقت آنها فاقد شكل و شيوه هاي رايج درميان انسان ها مي شود و همان روح و غايت الفاظ است كه بايد براي همه موجودات درنظرگرفت .مثلاً درباره سجده ،علامه طباطبايي مي گويد :
«شكل ظاهري اعمال از جمله سجده ، براي بيان غرض و نتيجه آن عمل است ،نه اينكه خود آن عمل ظاهري مقصود و منظور باشد .به همين جهت خداوند متعال اين اعمال را به همه موجودات نسبت مي دهد و آن را مختص آدميان و فرشتگان نمي داند .پس وقتي اين اعمال و به ويژه سجده به همه موجودات نسبت داده مي شود ، همان معناي حقيقي مد نظراست .» (همان،321/11)
6.علاوه برادله نقلي (آيات و روايات) ، (6)دليل عقلي نيزشعور و هوشمندي همه موجودات را اثبات مي كند .درفلسفه اثبات شده است هرموجودي به اندازه سعه وجودي خود ،از شئون وجود يعني علم ، اراده و تكلم نيزبهره مند است و اگر
چيزي فاقد اينها باشد ،‌درحقيقت وجود نداشته و جزء عدم است .(شيرازي ، 117/8)
7.درآيه كريمه تسبيح همه موجودات آمده است كه (و لكن لا تفقهون تسبيحهم ) و نفرمود :«لن تفقهون تسبيحهم».ازاينجا به دست مي آيد كه امكان درك تسبيح موجودات به طوركل ازانسان ها پوشيده نيست و با طي مسيرشهود ،امكان اين رؤيت وجود دارد .به علاوه موارد فراواني ازمشاهده و انكشاف تسبيح موجودات از انبيا،امامان و اوليا گزارش شده است . در قرآن كريم درآيه (و سخرنا مع داود الجبال يسبحن و الطير)(أنبياء/79) اين امر را براي حضرت داوود نبي داريم و در روايات نيزفراوان ازاين گزارش ها آمده است .از جمله شهادت سنگريزه ها در داستان پيامبر(ص) كه به گوش ديگران رسيد .(مجلسي،377/17) راه دريافت و شهود اين قضايا ،«اوب و رجوع به الله »است .(جوادي آملي ‌‌،تفسيرموضوعي ،‌300/14)

تعاريف لازم
 

ديده مي شود كه برخي ازمحققان در توضيح اين گونه ازآيات قرآن ،‌اصطلاحات رايج مثل «تمثيل »،‌ «كنايه »‌،‌ «تشبيه »‌ و ... را به كار مي گيرند ، ‌لكن مشخص نيست آيا معتقدند اين عبارت ها ريشه هاي واقعي دارند يا نه ؟ آيا داراي معادل خارجي هستند يا خير ؟
مثلاً استاد شهيد مطهري قصه خلقت آدم(ع) در قرآن كريم را « سمبوليك » مي دانند. (مطهري،515/1) مشخص نيست سمبوليك انگاشتن به اين معناست كه اين گزاره ها ، ‌نمادهايي ازيك واقعيت هستند و يا آنكه نمادهايي قراردادي هستند كه داراي معادل خارجي نيستند . مشابه آنكه مثلاً در قصه هاي سمبوليك ،‌ مانند قصه هاي «‌ كليله و دمنه » از زبان حيوانات به طور نمادين مطالبي درس آموزگفته مي شود . مثلاً روباه ،‌نماد انسان حيله گراست ،‌گرگ نماد انسان ستمگر و .... . درحالي كه اين نمادسازي ها به خاطر برخي از مشابهت هايي بوده است كه ميان مشبه و مشبه به وجود دارد ، ‌والا نه حقيقتاً روباه حيله گر است و نه حقيقتاً‌ گرگ خون
آشام و ظالم ، بلكه هردو براساس خلقت خدايي خود رفتارهاي غريزي از خود بروز مي دهند و اين نوع نمادسازي ها كار ما انسان هاست . آيا آيات غيبي قرآن مشابه قصه هاي كليله و دمنه است ؟
درتعريف سمبليك داريم :«شيء يا موجودي كه معرف موجودي مجرد و اسم معني است را سمبول گويند ،و نيز به معني نشانه ،‌ علامت و مظهراست.» (معين،1930/2) معناي اول ذكرشده دراين تعريف نشان دهنده آن است كه سمبول بيان كننده يك حقيقت است ،‌اما معاني ديگرلزوماً واقعيت داشتن را بيان نمي كند .
و يا مرحوم آيت الله معرفت ،اگرچه گزاره هاي قرآني را داراي واقعيت مي دانند ،‌لكن واقعيت هايي كه درقالب استعاره و تشبيه آمده است؛
«آنچه [قرآن]ازپس پرده غيب گزارش مي كند ،‌عين واقعيت است كه درقالب الفاظ و تشبيه درآمده است و ازهرگونه فرض و خيال به دورمي باشد .گرچه انسان ها با اين ابزارادراك كه دراختيار دارند ،نمي توانند به چگونگي آن پي ببرند ،ولي اصل آن امري ثابت و حقيقي است ... قرآن در اين گونه مواقع به سراغ تشبيه و استعاره رفته تا آن واقعيت ها را به صورت تمثيل ارائه دهد و نبايستي به ظاهر تمثيل بسنده كرد يا آن را صرف فرض و خيال دانست .» (معرفت ،نقد شبهات قرآن كريم ،/150)
و درادامه به طورنمونه ، بال فرشتگان را كنايه ازتعدد و تنوع نيروهاي كارآمد فعال فرشتگان مي دانند .
كنايه و تشبيه گرفتن نوعي «مجاز » است . به تعبيرديگر الفاظ و عبارت هاي به كار رفته دربيان موضوعي ،بيان حقيقتي ديگر ازموضوع له است .درتعريف «كنايه »‌داريم :«سخني كه برغيرموضوع له خود دلالت كند ، سخن گفتن به لفظي كه معني حقيقي و مجازي آن هردو برابر باشد ،‌ لفظي را استعمال كنند و به جاي معناي اصلي ، يكي ازلوازم آن را اراده كنند . در علم بيان ،لفظي كه در معني موضوع له خود به كار رود ،‌ لكن ملزوم عقلي آن مقصود باشد ، ‌نه نفس معني .» (سكاكي،/169؛دهخدا،229/40) به عبارت ديگركنايه عبارت است از
آنكه لفظي را استعمال كنند و به جاي معناي اصلي ،يكي ازلوازم آن معني را اراده كنند .(معين،547/3)
اما ديدگاه اين مقاله آن است كه الفاظ به كار رفته دربيان حقايق قرآن ،بيان خود آن حقيقت است و نه متعلقات و ملزومات آن به گونه اي كه براي فهم آن بايد نوعي مجاز درنظرگرفت .وقتي لفظ «بال » فرشتگان مي آيد ،منظور «حقيقت بال » آنهاست ، ‌نه قدرت آنها و البته توضيح داديم حقيقت بال فرشتگان ازتصورما خارج است ،‌ چرا كه فرشتگان موجوداتي مجرد و غيرمادي هستند .
درهنگام كاربرد اصطلاح « تمثيل » نيز بايد همين دقت را روا داشت كه آيا صرفاً‌ به معناي بيان يك امربا استفاده از واژه ها ‌، اصطلاحات و ضرب المثل هاي رايج است و هيچ واقعيتي دركارنيست و يا بيان حقايق و عقول به صورت مطالبي محسوس است . آيت الله جوادي آملي ،‌تمثيل را به معناي واقعيت خارجي نداشتن نمي دانند ، بلكه بيان معارف غيبي به صورت محسوس بر مي شمارند .ايشان درباره داستان خلقت آدم(ع) درقرآن مي گويند :
«مراد ازتمثيل اين نيست كه قصه اي ذهني كه اصلاً مطابق واقع خارجي و واقعي نداشته به صورت داستاني نمادين ارائه گردد،بلكه بدين معناست كه حقيقتي معقول و معرفتي غيبي كه وقوع عيني يافته ، ‌به صورت محسوس و مشهود بازگو شده است .»(جوادي آملي ، تفسير تسنيم ،224/39)
اين بيان ،همان ديدگاهي است كه ما دراين مقاله دنبال مي كنيم .به عبارت ديگر توصيف معاني معقول به محسوس با استفاده ازمثال ،امري متعارف و راهي آسان براي تبيين حقايق است ، ‌(همان) لكن بايد معاني ديگر«تمثيل » را نيز درنظر داشت . تمثيل به معناي تشبيه كردن و نمونه آوردن ،درعلم بيان از جمله استعارات است (دهخدا،156/15) و استعاره اشاره مستقيم به حقيقت مورد نظر نيست .اين تعريف و كاربست آن در قرآن ، مخالف ديدگاه حقيقت انگارانه در امور غيبي است .

با ذكرمثال ديگراين مسئله بيشترتوضيح داده مي شود .علامه طباطبايي درباره «عرش » الهي و عبارت قرآني (ثم استوي علي العرش ) (اعراف/54) ابتدا بيان مي كنند كه دربرخورد با اين جمله سه رويكرد بوده است :عده اي كه تنها ظاهرلفظ را گرفتند و «عرش »را تختي درآسمان ها درنظر گرفتند ؛‌عده اي ديگر كه براساس هيأت بطلميوسي به توجيه آن پرداختند و عده اي ديگركه وجود خارجي براي عرش متصور نمي شوند و «ايستادن برعرش » را عبارتي كنايه اي و به معناي استيلا برامور معنا مي كنند .
ايشان درنقد قول كنايه اي توضيح مي دهند :
«گرچه ما نيز قبول داريم كه جمله (ثم استوي علي العرش ) به منزله كنايه است ، ‌وليكن كنايه بودن منافات ندارد با اينكه يك حقيقت و واقعيتي اين تعبيررا ايجاب كرده باشد .استواي پروردگار برعرش از قبيل سلطنت ،‌استيلا ،‌ملكيت ،‌امارت ، ‌رياست ،‌ ولايت و سيادت موجود ميان ما انسان ها امري اعتباري و قراردادي و خالي از حقيقت نيست .درست است كه ظواهر ديني ازحيث بيان ،‌نظيربيانات ما و به صورت اموري اعتباري است ،ولكن خداي سبحان درهمه اين بياناتش حقايق و واقعياتي را بيان مي كند .»(طباطبايي ،الميزان ،‌155/8)
اين توضيح لازم است كه «كنايه » گرفتن براساس تعريف نمي تواند همان حقيقت نهفته درالفاظ را بيان كند ،‌بلكه ملزومات آن را مشخص مي سازد .
مرحوم علامه درادامه بازبه مسئله مهم خارج كردن الفاظ ازمصاديق معهود ذهني درهنگام برخورد با اين نوع عبارات تأكيد كرده و ادامه مي دهند :
«مصاديق اين الفاظ درنزد خداي تعالي اموري واقعي و حقيقي و لايق به ساحت قدس اويند ،‌و درنزد ما اوصافي ادعايي و ذهني و اموري اعتباري و قراردادي هستند كه به اندازه يك سرسوزن ازعالم ذهن و وهم به خارج سرايت نمي كنند .» (همان)
و درنهايت حقيقي بودن عرش را نتيجه گرفته ا ند ؛
«كوتاه سخن اينكه فرمود :(ثم استوي علي العرش) درعين اينكه مثالي است كه احاطه تدبيرخدا را درملكش جسم مي سازد ،براين هم دلالت دارد كه دراين ميان ،‌حقيقتي هم دركارهست و آن عبارت است از همان مقامي كه گفتيم زمام جميع امور درآنجا متراكم و مجتمع مي شود .
از ظاهراين آيات برمي آيد كه عرش حقيقتي است ازحقايق عيني و امري است از امورخارجي .ازاين رو مي گوييم كه واژه «عرش » در آيه (ثم استوي علي العرش) داراي مصداق خارجي است .اين كارالبته براي همه موارد تمتيلي اجرا نمي شود . مثلاً در آيه نور (نور/35) نمي گوييم كه درخارج ،«چراغ الهي » ‌(زجاجه) هست ،«درخت زيتون الهي » هست و يا « روغن الهي »هست ،ولي مي گوييم كه عرش الهي وجود دارد ،‌لوح و قلم و كتاب هم وجود خارجي دارند .- فافهم ذلك -» (همان،/156)
با اين همه اضافه مي كنيم كه اين سخنان نه به معناي نفي صناعت هاي ادبي مثل مجاز ،‌كنايه ،استعاره و تشبيه درقرآن است ،‌اين كتاب آسماني به عنوان بليغ ترين كتاب ،‌از اين آرايه هاي ادبي فراوان دارد ،(7)‌بلكه تأكيد ما برآن است كه درمواجهه با آياتي كه موضوع آنها اموري آسماني و غيبي هستند ، بايد دقت نمود و بر مبناي حقيقت گويي پيش رفت ،‌مگرآنكه قرينه و يا حجت خاصي در ميان باشد كه درهمين مقاله نمونه هاي آن مي آيد .

پی نوشت ها :
 

1. درباره چيستي ملائكه و برخي خصوصيات آنها به توضيحات علامه طباطبايي درذيل همين آيه رجوع شود : الميزان ، ج 17 ، ص 13 .
2. درباره انبيا آيات فرواني هست ، ‌از جمله درسوره نجم آيات 5 تا 18 ؛ درباره امامان ر ك :اصول كافي ، ‌ج 1 ، ص 270 ، باب «ان الائمه محدثون مفهمون » و درباره اوليا مي توان به مشاهده حضرت مريم (س) اشاره كرد (مريم/17) .
3. جملات هدهد درسوره نمل ،آيات 22 تا 26 حكيمانه است .نيزآيه شريفه (وقيل ياأرض ابلغي ماءك و ياسماء اقلعي و غيض الماء و قضي الامر)(هود/44)
4. تبيان ، ج 6 ، ص 483 ؛ مجمع البيان ، ج 6 ، ص 645 ؛ شبر ، ص 284 ؛ جلاء الاذهان ، ج 5 ، ص 299 ؛ روض الجنان ، ج 12 ، ص 227 ؛ انوارالتنزيل ، ج 3 ، ص 257 ؛ التحريرو التنوير ، ج 14 ، ص 99 ؛كشاف ، ‌ج 2 ، ص 670 ، روح المعاني ،‌ ج 8 ، ص 81 ؛ الكاشف ،‌ ج 5 ، ص 49 ؛ روح البيان ،‌ ج 5 ، ص 163 ، تفسيركبيرفخر رازي ،‌ ج 20 ، ص 349 .
5.الميزان ،‌ج 13 ،ص 113-109 ؛ ‌اطيب البيان ،ج 8 ،‌ ص 240 ؛ مخزن العرفان ، ‌ج 7 ،ص 21 و 216 ؛تسنيم ، ج 6 ، ص 300 ؛نمونه ،ج 12 ، ص 134 ؛ من هدي القرآن ،‌ ج 6 ، ص 234 ؛ في ظلال ، ‌ج 4 ،‌ ص 2232 ؛كشف الاسرار ، ج 5 ، ص 560 ؛‌جواهرالاحسان ،ج 3 ، ‌ص 487 ؛‌ محاسن التأويل ‌، ج 6 ، ص 465 .
6.درباره روايات به تفاسيرروايي همچون نورالثقلين ،عياشي ،البرهان ،‌تفسيرطبري ، سيوطي و ... ذيل آيات مورد بحث رجوع كنيد .
7.درباره وجود آرايه هاي ادبي همچون مجاز،‌كنايه ،استعاره ،‌ تمثيل و تشبيه ر ك : الاتقان سيوطي ،ذيل نوع هاي مربوطه .
 

منبع:نشريه پژوهشهاي قرآني ،شماره 58.